هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خورشید زندگی

تست هوش

سلام یه تست چهار سوالی تو ادامه مطلب هستش. اگه دوست داشتین یه سر بزنین.  خیلی جالبه.... برگرفته از وبلاگ  فاطمه احمدی آزمون زیر از چهار سؤال تشکیل شده که میزان مدیریت یک فرد را نشان می دهد سؤال‌ها مشکل نیستند. در مورد هر سؤال اول سعی کنید خودتان پاسخ بدهید و بعد پاسخ را بخوانید تا ببینید درست جواب داده‌اید یا خیر.  1-از شما خواسته شده یک زرافه را در یخچال قرار دهید. چطور این کار را انجام می‌دهید؟ . . . . . . پاسخ: درب یخچال را باز می‌کنیم. زرافه را داخل یخچال می‌گذاریم و سپس درب آن را می‌بندیم. هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا شما از آن دسته افرادی هستید ک...
21 تير 1390

لگو بازی

هلیا جونم این روزا خیلی سرم شلوغه تا بعد ازظهر که سر کارم بعد میام دنبالت مهدکودک و میریم خونه برات عصرونه درست میکنم بعد یه تصمیمی واسه شام  میگرم و بابایی که اومد یه روز در میون میریم پارک و بابایی با تو بازی میکنه منم ورزش می کنم دیروز 10 دور توی پارک پروانه دویدم . دیگه یواش یواش داریم به تولدت 3 سالگیت نزدیک می شیم تقریبا" نصف کارها را انجام دادم و بعضی ها را بعد از مسافرت انجام میدم . یکشنبه 26 تیر تعطیله (نیمه شعبان) ما هم میخوایم بریم شمال البته از پنجشنبه صبح زود می ریم تا ببینیم کی برمی گردیم. تو هم این روزا خوب سر خودتو گرم می کنی دیشب (من توی آشپزخونه بودم ) هلیا : مامان با لگو هام یه ...
21 تير 1390

گرما در مقابل سرما

هلیا جونم این روزا هوا خیلی خیلی گرم شده تقریبا" 41 درجه رو نشون میده واقعا" بیرون نمیشه رفت تو این گرما شب هم که میشه باید زود بخوابی تا صبح زود بیدار بشی و بری مهدکودک - فقط پنج شنبه و جمعه ها میشه رفت بیرون  . بالاخره باید یه جورایی هم با گرمای تابستون بسازیم دو تاعکس برات گذاشتم از سرمای زمستان و کلاه و پالتو و .... که بازم سردت میشد و یه عکس هم مربوط به امروزه که برات گذاشتم با لباس خنک و زیر باد کولر و بازم عرق کردن         دیروز با بابایی رفتیم بهار و برات یه لباس خوشگل برای تولدت خریدم بعد رفتیم خونه مادرجونی و کلی با عمه معصومه و مرضیه بازی کردی و بالاخره ساعت ...
17 تير 1390

صدای هلیا جونم

چند وقتی بود میخواستم صدای هلیا رو بزارم نمیتونستم فایلم رو کانورت کنم امروز با کمک از وبلاگ پرهام و بابای خوبش   و  وبلاگ آریا جون و مامان گلش تونستم یکی از فایلهای صدای هلیا رو توی 30 ماهگیش بزارم.   چند تا عکس جدید از 35 ماهگی دخملی توی حیاط خاله نیر (به قول هلیا خاله نرگپ)       پ . ن : تار بودن عکسها بخاطر حرکتهای موزون هلیا موقع عکس انداختن بود.  ...
15 تير 1390

3 سالگی عروسکم

دخملی گلم دیگه کمتر از یک ماه به سه سالگی مونده عزیزکم واقعا" نمی دونم اینهمه روز چه جوری گذشت . دخملی هر روز کلمات جدید از میس سمانه یاد میگیری و برای من می گی و هر چی توی کتاب می بینی انگلیسیش رو هم میگی دیروز بابایی تلویزیون نگاه می کرد مار نشون داد گفتی مامان wiper قربونت برم که انقدر به زبان انگلیسی علاقه داری. چند وقت پیش رفتیم سمرقند خرید کنیم یه بچه خوابیده بود روی زمین و گریه می کرد فکر کنم از مامانش یه چیزی میخواست همه به اون نگاه میکردند هلیای مامان تو هم خیلی تعجب کرده بودی آخه تا حالا از این صحنه ها ندیده بودی بعد که اومدیم خونه برای بابایی تعریف کردی بابایی گفت هلیا جون نظرت راجع به اون بچه چی بود هلیا : نظ...
6 تير 1390

هلیای شیطون

دیشب داشتم شام درست میکردم وهلیا داشت توی اطاقش بازی میکرد رفتم ببینم چیکار میکنه صدایی ازش نمیومد دیدم توی اطاق ما نشسته و داره رژگونه میزنه.    اینم عکسای هلیا وپانیذ سوار بر ماشین خونه مامانی اینا بعد از مهدکودک   Glitterfy.com - Photo Flipbooks ...
1 تير 1390

روز پدر

پنجشنبه روز پدر تصمیم بر این شد که وسایل پیک نیک آماده شود و برای نهار به پارک جنگلی چیتگر برویم وسایل رو آماده کردیم و ساعت حدودای 10 بود که رفتیم جای همه خالی خیلی خوش گذشت هوا هم خیلی خوب بود هلیا خانوم کلی واسه خودش بازی کرد و کاج جمع کرد ولی بعد از ظهر گرم شد . چند تا عکس یادگاری از دخملی در حال بازی و درست کردن کباب برای ما (به قول خودش) .       ...
28 خرداد 1390

نقاشی های جدید هلیا جون

این نقاشی های قشنگ رو هلیا جونم جمعه کشیده و برای هر کدومشون یه توضیحی میده و بخاطر این نقاشی های قشنگ عصر جمعه رفتیم شهرکتاب و براش" ban ben bon" خریدیم تا حروف فارسی و کلمات رو یاد بگیره ولی هلیا جونم وقتی کارت ها رو بهش نشون میدیم همه رو به انگلیسی میگه من و بابای هلیا هم  بخاطر همین من وبابایی تصمیم گرفتیم با همون روش هم  انگلیسی باهاش کارکنیم و هم فارسی. قربونش برم مثل مامانش علاقش به زبانهای خارجی خیلی زیاده عکس مامان رو ناراحت کشیده می گه مامان نمیخواد بیاد پارک بابایی رو با عینک آفتابی کشیده خودش رو کشیده میگه خیلی خوشحالم یه دونه هم مار کشیده که داره میخنده و یه چرخ و فلک تا نقاشی می کشه سریع میشینه کنارش و میگه ازم عکس ب...
24 خرداد 1390