سلامی به گرمای تابستان
سلام به همه دوستای خوب و مهربون هلیا که همیشه با ما بوده اند.
مشکلاتی که برام تو این چند وقت پیش اومد باعث شده بود که نتونم دفتر خاطرات دخملی رو آپ کنم ولی دوباره (گرچه کمرنگ) اومدیم.
هلیا جون از تاریخ اول تیرماه 91 به مهدکودک جدید می رود و خدا رو شکر خیلی خیلی از مهدش راضی هستیم. اسم مربی هلیا سحر جون هستش هلیا بعضی وقتا که می خواد از مهد تعریف کنه اشتباهی میگه زیبا جون بعد با صدای بلند میخنده و میگه دلم برای زیبا جون یه ذره شده می شه بریم ببینیمش...
چون تولد هلیا جونم توی ماه مبارک رمضان هستش یک هفته ای زودتر تولد براش می گیرم ولی از یه طرف هم با امتحاناتم همزمان شده ..... ولی خوب همه تلاشمو می کنم که خوب برگزار بشه تاریخ احتمالی تولد هلیا جونم 29 تیرماه خواهد بود.
نیمه شعبان بعلت تعطیلی پنجشنبه یه مسافرت 3 روزه به شمال داشتیم که واقعا" خیلی لازم و کافی بود و کلی ریکاوری شدیممممممممممم
عکسای این چند وقت:
مشهد اردیبهشت 91- شهادت حضرت فاطمه
هلیا و من بعد از سفر مشهد دوباره فرداش رفتیم فرودگاه و دوباره سفر کردیم شمال پیش مامانی و بابارضا ساعت 12 رسیدیم رامسر و مامانی اینا اومدن دنبالمون .....
عکسای شمال .... فردای آنروز پانیذ هم با مامانش و کامیاراینا اومدن شمال