هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

خورشید زندگی

34 ماهگی هلیا جون

1390/3/7 9:55
نویسنده : مامان سارا
1,857 بازدید
اشتراک گذاری

هلیا جون وارد 34 ماه شدی واقعا" نمیدونم چه جوری گذشت انقدر بهت وابسته شدم که فکر میکنم از اولین روزی که خودم به دنیا اومدم توهم بامن بودی اصلا" روزای بی تو بودن یادم نمیاد.هلیا جون  با تمام وجودم دوستت دارم و برای موفقیتت هرکاری می کنم تا همیشه در بلندترین قله های موفقیت و پیروزی باشی. چون میدونم لیاقتش رو داری.

چند روز پیش با بابایی رفتی پارک و بابایی هم یادش رفته بود دستاتو با صابون بشوره تو هم زده بودی به چشمت و چشمت یه کم ملتهب شده بود پنجشنبه عصر رفتیم پیش دکتر تکیار و یه قطره داد که خداروشکر خیلی زود خوب شد و التهابش خوابید.

توی مطب دکتر تکیار:

هلیا: سلااااااام

دکتر: سلام به به هلیا خانوم خوبی

هلیا خودش میره رو صندلی مهمان می شینه

دکتر : خوب هلیا خانوم تعریف کن ببینیم چی شده

هلیا: رفتم پارک دستمو نشستم چشممو جوجو خورد چشمم درد میکنه هر چی آبرو پیش دکتر داشتیم رفت خجالت

دکتر: چشم چرونی کردی

هلیا: بله niniweblog.com

من و بابایی :

 هلیا و دکتر خودشون با هم حرف میزدن و فکر کنم رفتن من و بابایی توی مطب بیهوده بود دیگه دخملی خودش از پس همه کارا بر میاد.

هلیا جون هر موقع مریض بشی فقط دکتر تکیار میتونه تو رو خوب کنه و داروهای دکتر تکیار باهات سازگارن

امیدوارم هرجا هست همیشه موفق و پیروز باشه که همه نی نی هارو خوب میکنه.

بعد دکتر با هلیا و بابایی رفتیم پارک ساعی (به پیشنهاد هلیا) چون وقت امتحانات بچه ها بود خیلی شلوغ نبود . هلیا خانوم هم کلی بازی کرد و برای اولین بار پشمک خورد . (می گفت مامان این ابره)

بازهم به پیشنهاد هلیا شام" ساندیوچ "به قول هلیا خوردیم.

پارک ساعی  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

mamane amir ali
7 خرداد 90 16:25
heliaye man.ghorbone cheshat besham.elahi.khodara shokr.tonestid vase salamatish ghosfand aghigh konid.khili khobeh.ma doset darima.


مرسی خاله من صدقه دادم از پیشنهادتون ممنون
باهوش خان چطوره؟
مونا (مامان النا)
7 خرداد 90 17:38
آقرین به هلیا ی خاله
بیا یه ذره به دوستت یاد بده که دکتر ترس نداره
از وقتی دکتر رو میبینه شروع میکنه به اشک ریختن
میبوسمت عزیز خاله
ایشالله همیشه بهت خوش بگذره


مرسی خاله هلیا هم از اول پله ها که میرفتیم گریه رو شروع میکرد ولی الان تقریبا" 6 یا 7 ماهی است که انگیزه پیدا کرده براش وسایل پزشکی بخرین مثمر ثمره به نظر من که خوب بودالی رو ببوس
مامان يگانه زهرا
7 خرداد 90 23:44
34 ماهگيت مبارك گل دختر


مرسی خاله ایشالا نی نی گل شما ببوسش
مامان نوژا
8 خرداد 90 8:02
وااییییییییی چه دختر شیطون بلایی 34 ماهگیت مبارک


مرسی خاله از اینکه به ما سر میزنین دخملی نازمون و ببوس
مریم
8 خرداد 90 14:03
سلام به هلیا جون و مامانیش
عزیز دلم 34 ماهگیت مبارک
دیگه خانومی شده برای خودش
آفرین که مستقل شده دختر گل بوسسسسس


مرسی عزیز دلم که به ما سر میزنی
بوس سسسسسسسسسسسسس برای تو و دخملییییییییی
مامان امین حسین
8 خرداد 90 17:24
سلام من به طور اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم خیلی جالب بود راستی ÷سر منهم هم سن ÷سر شماست ماشاالله چه حوصله و سلیقه ای دارید تبریک میگم بهتون از روی هلیا جون ببوسید


از آشنائیتون خوشبختم بوسسسسسسسسسس
مامان امین حسین
8 خرداد 90 19:13
سلام عزیزم یه سوال داشتم من به سایت glitterfyv و عکس ها رو مثل شما افکت دادم ولی هر چه کردم در وبلاگ امین حسین نشون نداد و به صورت ضربدر نمایش داد میشه در این مورد راهنماییم کنید بی نهایت ممنون میشم


باید لینک مربوطه را کپی و پیست کنید شاید اشتباهی لینک را کپی کرده اید.
سارا
9 خرداد 90 9:29
آفرین دخملی مامان دیگه بزرگ شده و واسه خودش خانمی شده. کاشکی دخمل منم زود بزرگ میشد


چشم رو هم بزاری می بینی که ....
دخملی رو ببوس مرسی به ما سر میزنی
امیرحسین ابوالفتح
10 خرداد 90 2:04
با سلام

قصدم از مزاحمت تشکر بود بابت لینکی که از سایت ما در بلاگ هلیا جون گذاشتید. شاد و پیروز باشید و آسمانتان پر ستاره.

ابوالفتح


کارهای خوبی چون شما باید در همه وبلاگ بچه ها باشد نه برای تبلیغ برای نشان دادن کار شما به همه
انشااله مردادماه مزاحمتان می شویم