شعر بابایی برای هلیا جونم
هلیا جونم قبل از اینکه قدمهای کوچولوتو تو این دنیا بزاری بابایی برات یه شعر سرود (دستش درد نکنه) منم اون موقع تو خاطرات دوران بارداریم گذاشتم و یک نسخه خطی رو هم قاب کردم زدم به دیوار اتاقت. الان میخواستم اینجا هم بزارم که تو وبلاگ دخملی هم باشه بعد که بزرگتر شدی خودت بخونی و ببینی بابایی چه حس پاکی نسبت به تو داشته :
سلام از ما به تو اي نوگل زيبا به تو خورشيد بي همتا تو اي هليا
سلام از ما به تو اي چهره معصوم نوراني تو اي تنها اميد لحظه هاي خوب عرفاني
سلام از ما به تو اي غنچه نورسته شيدا حضورت گرمي دلهاي ما، هليا
نمي داني چه شوري در دل مادر چه شوقي است در دل بابا چه غوغايي است در دلها
سلام از ما به تو اي آسمان، اي غنچه روييده در دستان تابستان ، تو اي باران
بمان با ما كه جاري مي شود از تو نواي گرم لالايي، ميان روزهاي خوب و رويايي
تو آغازي ، شروع سبز پروازي، براي لحظه هاي شاد ما تو قصه پردازي
قدومت پاك و نوراني
سلام از ما به تو هليا، به تو اي نوگل زيبا
سلام از ما ...
از طرف بابايي
تيرماه 1387