هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

خورشید زندگی

هلیای شیطون

1390/4/1 11:19
نویسنده : مامان سارا
1,148 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب داشتم شام درست میکردم وهلیا داشت توی اطاقش بازی میکرد رفتم ببینم چیکار میکنه صدایی ازش نمیومد دیدم توی اطاق ما نشسته و داره رژگونه میزنه.

niniweblog.com

 عسلم

niniweblog.com

ناناز

niniweblog.com

 اینم عکسای هلیا وپانیذ سوار بر ماشین خونه مامانی اینا بعد از مهدکودک

 niniweblog.com

Photo Flipbook Slideshow Maker

niniweblog.com
Glitterfy.com - Photo Flipbooks

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مریم
1 تیر 90 15:27
سلام مامانی خوبین؟
هلیا جونم مثل دیانا فقط بلده بره سر وسایل آرایش من
ازش غافل می شم رژلب میزنه
بیرونم میخواهیم بریم ببینه من میزنم رد خور نداره میگه مامانی برای منم بزن
بوسسسسسسسسس برای دختر خوشگل


دقیقا" عین هلیا جدیدا" عطر زنونه هم میزنه میگه مال بابایی مردونه است
مامان پاتمه
1 تیر 90 15:59
ای جاان
کاش اینجا بودی اون گونه های رژ زده تو گاااز میگرفتم


مامان پاتمه
1 تیر 90 16:01
هییییییییییییییی
اون لینکی که گذاشتی به من میگه کاملا نرمال
ولی دروغ میگه شکم دارم


شک نکن عزیزم خوشبین باش
مامان عسل
4 تیر 90 12:05
جییییگر خالشه
همین کاراشون با مزه ترشون میکنه


فلفل بانو
4 تیر 90 15:03
الهي من قربون رژگونه زدنش برررررررررررم


مرسی خاله خیلی وقته آپ نیستی کجایی پست بزار دیگه دلمون تنگ شده برات
mamane amir ali
4 تیر 90 16:02
jooneh khaleh.nanazam.boossssssssssssssssss.khoshgele ba namak.


مامان مهسا وملینا کوچولو
5 تیر 90 2:18
عزیزم من لباس ملینا رو دادم بیرون دوختن
کیکی هم قنادی دم خونمون دادم کفشدوزکی درست کنه
تزینات هم از نی نی سایت پیدا کردم ودرست کردم



اگه بتونی برام عکس بفرستی خیلی کمکم می کنی
مامان تارا - سارا
5 تیر 90 9:33
آی دخملی شیطون. خیلی بلا شدی.


آره سارا جون دیگه لوازم آرایشی برام نمونده همه روژام شکسته ......
مامان هلیا
5 تیر 90 11:17
سلام
امان از دست شما دخترهای شیطون بلااااااااااااااا چه با رژگونه چه بدون رژگونه خیلی خوشگلیییییییییییییییییییییی
هلیای من چند مرتبه رژهای نازنیم رو از ته شکونده و همه لباسهاش رو هم رنگی کرده !!!!


همه هلیا ها شیطونن پس
مامان فاطمه
6 تیر 90 9:51
امان از دست این وروجکها منم مگه می تونم کیف آرایشم رو دم دست بزارم یا وقتی می خواییم بریم بیرون فاطمه در کمینه که رژم رو سریع برداره بره به لبش بزنه میاد نگاه می کنه همینکه غافل شم دیگه تموم

یه روز هم همینجور ساکت بود تو اتاق رفتم دیدم سایه چشم رو برداشته و با برسش تمام صورتش رو پر کرده یک سری هم کرم ضد آفتاب رو مالیده به صورتش وقتی دیدم وای خدای من چقدر وحشتناک