هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خورشید زندگی

هلیا پیکاسو

روز چهارشنبه وقتی نقاشی های هلیا جونم رو روی وایت بردش دیدم واقعا" به استعداد دخملی آفرین گفتم و به وجودش افتخار کردم  خیلی خوب تونسته بود تو این سن چهره ها رو بکشه و نشون بده خیلی خوشم اومد و  تصمیم گرفتیم بعدا" که یه کمی بزرگتر شد در زمینه پیشرفت نقاشی کمکش کنم. هرکدوم از نقاشی ها رو هم که میکشه داستانش رو هم تعریف میکنه. ...
24 ارديبهشت 1390

تعطیلات آخر هفته

روز چهارشنبه هلیا و پانیذ طبق معمول به پارک نزدیک خونه مامانی رفتند و کلی آتیش سوزندند و شیطونی و بازی کردند بعد هم بنا به درخواست مامانای بیچاره یه سر به سمرقند رفتیم ولی همش بچه ها را نگاه میکردیم بجای فروشگاه ها. روز پنجشنبه هلیا و بابایی صبح تا ظهر با هم بودن و پارک رفته  بودن (مامان هم رفته بود واسه خودش بگرده و یه کم به خودش برسه ) . شب پنجشنبه پارک چیتگر رفتیم و جای همه خالی یه آش داغ و خوشمزه (که روش یه وجب روغن بود) خوردیم.   جمعه صبح به قصد نمایشگاه کتاب رفتیم اتوبان حکیم ولی از قبل از تونل رسالت ترافیک بود هلیا هم وقتی فهمید که نمی ریم کلی گریه کرد که بریم نمایشگاه &n...
24 ارديبهشت 1390

شرکت در مسابقه نی نی وبلاگ

تصمیم گرفتم توی مسابقه انتخاب اسم نی نی وبلاگ شرکت کنم این متنی بود که برای مدیریت وبلاگ ارسال کردم: (امیدوارم آخر نشیم ) چند سالی بود که من و بابایی داشتیم باهم زندگی می کردیم آسمون زندگیمون آبی آبی فرش خونمون سبز سبز دلهامون سرخ سرخ زندگی خوبی را باهم شروع کرده بودیم پر از عشق به رنگ ارغوانی می خواستیم عشقمون رو به وسعت آسمون آبی پر از ستاره بسط بدیم می خواستیم نور عشقمون از زیر رنگین کمون زندگی کمونه بزنه و بیرون بیاد می خواستیم وقتی شبا خورشید خانوم میره پشت ابرا لالا کنه شبهای تنهاییمون بی نور نمونه و تا عشق ما هست دنیامون پر نور باشه می خواستیم وقتی خورشید خانوم میره پشت ابرا تا بارون رحمت چهره زندگیمون رو نمدار...
18 ارديبهشت 1390

تعطیلات 3 روزه

از اونجائیکه ما برنامه ریزی سفرمون به شمال خردادماهه پس این سه روز تعطیلی رو تهران موندیم و حسابی استراحت کردیم و کنار دخملی گل موندیم. روز پنجشنبه خاله پری با محمدحسین اومدن خونمون مهمونی (ناهار ) ساعت 5 هم علیرضا از دانشگاه اومد بعد رفتیم پارک ساحل و هلیا جونم کلی بازی کرد و رو چمنها بدو بدو کرد و خیلی بهش خوش گذشت بعد خاله پری ما رو رسوند خونه و خودشون رفتن خونه. روز جمعه بابایی رفت و گوشت کبابی خرید و منهم وسایل پیک نیک رو حاضر کردم و عازم پارک چیتگر شدیم که دیدیم بعللللللللللللللله ترافیک شده چه ترافیکی ماشینها بهم گره خورده بودن ماهم راهمون رو کج کردیم و رفتیم پارک جنگلی ...
18 ارديبهشت 1390

هلیا خانم دیگه کلی واسه خودش خانومممم شده

هفته پیش با هلیا خانوم رفتیم و واسش چراغ خواب خریدم کلی بچم ذوق کرد و گفت دیگه می خوام تو اتاق خودم بخوابم منم دیشب شامش را ساعت9 دادم خورد و رفتم تختشو مرتب کردم (آخه میدونید که تا امروز تختخواب جای همه کاری تو اطاق هلیا خانم بود بجز خواب ) کلی درهم و برهم بود مرتب کردم براش بالش و پتو اوردم و دیگه ساعت یه رب به 10 رفتیم مسواک  و بعدش بوس بابایی میدونی که من و بابایی خیلی دوستت داریم و بخاطر تو هر کاری می کنیم که تو همیشه شاد و خندان باشی   چراغ خوابت رو خودت روشن کردی و آروم روی بالش دراز کشیدی منم پیشت خوابیدم و از لای نرده ها دست منو گرفته بودی و خوابیده بودی وهی به کمدت و اینور و انور نگاه میکردی همه چی تو نور چراغ خوا...
14 ارديبهشت 1390

هلیای نازم اوووووووووووف شدی

هلیای خوشگلم هفته پیش کلا" مریض شده بودی ویروس جدید و سرسخت اسهال و استفراغ که خدا رو شکر با کمک مامانی و دکتر تکیار عزیز خوب خوب شدی ولی کلی دختری لاغر شد و هیچی نخورد تا اینکه امروز بعد از یک هفته استراحت و دعاهای من و مامانی گل  به مهدکودک رفتی و مریم جون کلی دلش واست تنگ شده بود.   گل مامانی همیشه شاد و سلامت باشی که با سالم بودنت کلی خونمون رو شاد و پر از انرزی می کنی.     ...
10 ارديبهشت 1390

مسافرت شیراز 29اسفند89 /10فروردین 1390

هلیای نازم سلام دیگه تقریبا آخرین روزهای فروردین ماه است اولین ماه سال ۹۰ هم تمام شد. اومدم که از فروردین بنویسم : حدودا" ۲۹ اسفند ۸۹ بود که صبح زود با خاله نیر اینا رفتیم و عازم شیراز شدیم تو هم که مثل همیشه توی خواب بردمت توی ماشین نزدیکهای شهرضا صبحانه خوردیم و دوباره به را افتادیم توهم بازی میکردی و بعضی وقتا میومدی بغل من و خیلی وقتها هم خوابیده بودی البته ناگفته نمونه که منم خودم خیلی خوابیدم بالاخره رسیدیم آباده و نهار خوردیم من کتلت درست کرده بودم خاله هم مرغ سرخ کرده بود توهم کلی توی پارک اونجا بازی کردی هوا انقدر دل انگیز و بهاری بود که آدم یادش میرفت آخرین روز اسفند است . خلاصه دوباره به راه افتادیم و رفتیم و...
10 ارديبهشت 1390

آخرین روز کاری 89

دختر ناز مامان امروز چهارشنبه ۲۵ اسفند می باشد و امروز آخرین روز کاری است. امروز عمو موسیقی اومده مهدکودک (هم به مناسبت عید و هم طبق روال هر چهارشنبه) از دیروز خیلی خوشحال بودی دیروز چهارشنبه سوری بود و خیلی بازی کردی و فشفشه روشن کردی. امیدوارم سال ۹۰ هم برای ما و برای همه نی نی گل ها سال خوب و پربرکتی باشه. یکشنبه ۲۹ اسفند صبح میریم شیراز امیدوارم بهت کلی خوش بگذره. دوستت دارم. ...
10 ارديبهشت 1390